- سر در آوردن
- سر را بیرون کردن از جایی (پنجره و مانند آن)، یا سر در آوردن از چیزی. از آن آگاه شدن، مطلع گشتن: من از این کار هیچ سر در نمیاورم. یا از حرفهای (سخنان) کسی سر در آوردن، آنها را فهمیدن: وقتی فهمید که طرف خطاب نقاش است از حرفهای او سر در نمی آورد
معنی سر در آوردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در جائی ظاهر شدن و سعی در اطلاع یافتن
سر از جایی بیرون کردن، در جایی ظاهر شدن
روییدن و بر آمدن پر مرغ، سریع پرواز کردن، بشتاب رفتن
پررو شدن جسور گردیدن
سر برداشتن، سر بلند کردن، قیام کردن، به پا خاستن